- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
وزیــده دوبـاره نـسـیـم رجـب مرا خوانده حق در حریم رجب دلـم را هـوائی خـوبـان نمـود خـدای رئـوف و رحیـم رجب خدایا کمک کن که با لطف تو شوم بهره مند از نعـیـم رجب نگـاهی بفـرما براین روسیـاه بـه حـق نـگـار کـریـم رجـب مناجاتی ام کن در این ماه نور مـقـیـمـم بفرما به درگـاه نـور مرا شوق یـاریست والا تـبار امامی گـرامی و زهـرا تـبـار من از ایـل مجـنـونم و دلـشده و او از عـزیـزان لـیـلا تـبـار کریمی ز نسل کـریمان عشق و من عاشقی مست و شیدا تبار نسب از دو سو فاطمی، حیدری به قـربان این ماه غـوغا تبار جـمـال جـمـیـلش بهشت عدن دو جد گرامش حسین و حسن تـعـلق ندارد به کس خـاطـرم گــدای کـرمــخــانــۀ بــاقــرم به لطـف خـداونـد زهـرائی ام خدا را براین موهبت شاکـرم به منصب نیازی مرا نیست؛ نیست خوشم در حریـم علی شاعرم اگرچه سـرودم غـزلـهـا ولـی ز وصف علی زادگان قاصرم قلم از نفـس ماند و یــارم نشد حـریـف نگــاه نـگــارم نـشـد سـلام ای علـوم خـدا را امیـن پدر خـواندۀ علم، حق الیـقـیـن اگـرچه ز نـسـل عـلـی آمـدی مـحـمـدتـریـنی، مـحـمـدتریـن چنان فـانی عـشق پـاکت شدم ز سـرحـد مستی گـذشتم ببـین مریض مریض تو عیسی مسیح مـریـد مـریـد تو روح الامیـن به قربان نازی که داری شما و آغوش بـازی که داری شما به روی اسیـرت نگـارا بخـند بر این بیـنوا دیده ات را مبـند نگاهی...که جاهلترین نوکرت ز دریای علمت شود بهره مند امیـر رسـولان به تـو داده دل مـرا هم امـیـرا فکـندی به بند حسن زاده ای و حسینی خصال نگاهت قیامت... لبت کان قـند چه گردد از آن لب شه ذوالمنن کلامی خصوصی بگوئی به من من امشب زچشم تو دم می زنم به نـام نـگـاهـت قـلـم می زنـم رجب آمده غرق شور و طرب شرر بر دل و جان غم می زنم سراپای من غرق لطف شماست دم از حُسن صاحب کرم می زنم کدامین سحـر می شود بنگـرم کـنـار مــزارت قــدم می زنـم ویا اینکه یک روز خوش بنگرم سر قـبـر پـاکـت عـلم می زنم ضریحی نداری ز بغض عدو برای تو در دل حـرم می زنم مـرا عــفـو کـن اگــر دلــبــرا ز اوصاف تو حرف کم می زنم تو بالائی و ما دراین قعر خاک الا حضرت عشق روحی فداک دلــم پُـر شـده از ولای شـمــا سـرم خـاک پـای گـدای شـمـا چه دارم به جز اینکه آقا فقط بـگـویـم وجـودم فــدای شـمــا چه می شد نصیب دل ما شود نـسیـمی ز فـیـض دعـای شما مبارک بود پیـش من مرهم و غم و لطف زخم و شفای شما شبـم را شما نور بـاران کـنید مرا با نـظر اهـل ایـمان کـنید
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
وقتی که عالم با وجودت آبـرو داشت باید بـرای بـردن نـامت وضـو داشت بیت علی یک عمر با تو رنگ و بو داشت زهـرا دمـادم دیـدنـت را آرزو داشـت عصمت ز سیمای تو معلوم است معلوم ای دخــتــر شـیــر خــدا یـا ام کــلــثــوم روح دعا، أخت الـوفا، بنت الوقـاری روح ادب؛ زهـرا نسب حـیـدر تباری مثل عـلـمـداری، شکـوهی، اقـتـداری مانند زیـنـب خـواهـرت هـمـتا نداری پـروردۀ دست عـطـوف چـنـد معـصـوم ای دخــتــر شـیــر خــدا یـا ام کــلــثــوم نـقـش تو در کـربـبـلا انـکـار، هـرگز چون خـواهرت تسلیم استکبار، هرگز در راه کـوفـه تو بگـو یکـبـار، هرگز زینب نشد بی یاور و غمخوار، هرگز ای خـواهـر کـوچـکـتـرِ اربـاب مـظلـوم ای دخــتــر شـیــر خــدا یـا ام کــلــثــوم بر نـاقـه، اطـفـال بـرادر را نـشـانـدی یک لحظه از احوالشان غـافل نماندی خاک از لباس و چادر خواهـر تکاندی مانند زینب جایِ جایش خطبه خواندی کاخ بنی شیـطان به ذلت گشت محـکـوم ای دخــتــر شـیــر خــدا یـا ام کــلــثــوم ای هـمـسفـر مانند زیـنـب با سـرِ یـار ای همقدم با خواهرت در کوچه بازار ای مثل خواهر سنگ کوفی خورده بسیار ای ساقی لب تشنگان بعد از عـلـمـدار یک عمر با این روضه گریانیّ و مغموم ای دخــتــر شـیــر خــدا یـا ام کــلــثــوم یادت نـرفـتـه کـربـلا رنجـی که دیدی از خـیـمه ها با زینـبـت بیرون دویدی بـی بی نـمـی دانم به تـلّ، آیـا رسیدی؟ دیدی خودت یا اینکه از زینب شنیدی با چکـمه زد بر سینه اش آن دشمن شوم ای دخــتــر شـیــر خــدا یـا ام کــلــثــوم
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
نگـاه آسیه ها محـو در قـداست اوست حـیـا، ادب شدۀ مکـتب نجـابت اوست به شأن و رتبۀ او غبطه میخورد مریم دلیل این سخنم جایگاه عصمت اوست غریب تر ز حـسن نام ام کـلـثوم است که خاک خوردن نامش نشان غربت اوست نوشته اند فلک غـرق ذکر تسبیح است حسین گـفـتـن با آه هم عـبـادت اوست لهوف مختصری از مصائب بانوست لهوف گریه کن روضۀ اسارت اوست فـقـط مـقـابـل او نـام شـام را نبـرید... اگرچه شام اسیر شکوه وهیبت اوست دوبـاره مرثـیـۀ قـتـل صبـر می خـواند از آن شلوغی گودال این غنیمت اوست شـهـیـدۀ غــم گــودال باید او را خواند حـسیـن ذکـر مـدام دم شـهـادت اوست
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
عاشقان در حجاب یـکـدگـرند پــرتــو آفــتــاب یـکــدگــرنـد گـاه تـصـویـر قـاب یکدگـرند هـمـه زیـر نـقـاب یـکـدگـرنـد سعی دارنـد جـلـوه کم بکـنـند خویش را وقف نام هم بکـنند فـاطـمـیّـات یــارهـای هــمانـد هر کـدام افـتـخـارهای هـمانـد هـمـه آئـیــنــهدارهـای هـمانـد دفــن بـیــن مــزارهـای هماند گـاه زیـنـب؛ گه ام کـلـثـومـنـد هـمطــراز امـام مـعـصـومـنـد این قـبـیـلـه عـجـیـب با ادبـنـد پیش هـم ایـسـتـاده در عـقـبـند همگی غرق ذات، مـنـقـلـبـنـد در ظهـور صفـات، هم نسبند همـگـی در الـسـت زاده شدند همه پرچم به دست زاده شدند مـینـویـسـم من از شـما خانم مـیبـری تـا خـدا مـرا خـانــم تـو بـزرگـی و مـا گـدا خـانـم الــسّــلامُ عـلـیـکِ یـا خــانــم ما گـرفـتـار بـامهـای تــوأیــم از ولادت غـلامهـای تــوأیــم عصمت کـامـلـه تو را خوانند عـابـده، فـاضـله تو را خوانند عـالـمـه، عـامله تو را خوانند حـیــدر قـافــلــه تو را خوانند کـوه تـوحـیـد منـجـلـی هـستی زیــنــب دوم عــلــی هـسـتـی مـتـشـرع به دین و باور خود مـتـواضع کنار خـواهـر خود تـا شـدی هـمـره بــرادر خود مـتـوسّـل شدی به مــادر خود اقـتــدار حرم به دست تو بود بعد عباس علم به دست تو بود گـریـه بـیـن شـرار میکـردی شـعـلـههـا را مهـار میکردی پـا بـرهــنـه فــرار میکـردی دختـران را سـوار می کـردی هـمـهجـا کـشـتـی نجات شدی سـر پـنــاه مــخــدَّرات شــدی تا ز گــودال ســر در آوردی خویش را نزد خواهر آوردی ســوی او دیـــدۀ تـــر آوردی رو بـه سـوی بــرادر آوردی خواهرانه به هم کمک کردید نـیــزه را از گـلـو در آوردیـد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
ای مــقـــامت فـراتـر از مــریــم ای شکــوهـت رسـاتــر از حــــوّا ام کــلــثــوم ! خــواهـــر زیــنــب عــصــمــت الله دوم زهـــــــــــرا پیـش پایـت تــمام حـــور و ملـک در رکـــــوع و سـجــــود افتـــاده نـســل بــرتـر ز خــانــوادۀ نــور! دخـت مــــولا و فـــاطـــمــه زاده ای حـجـابـت فــرشـتــه را چــادر حــوریـان در طـواف مـعـجـر تو آن قـــدر نـــاز داری ای بــانـــو! بـال جـبـریــل فــرش مـعــبـر تـو از نـفـسـهایت ای نسـیـم بـهـشـت! بــوی عــطــر و گــلاب می آیـــد الـتـمــاس دعـای نـیــمــه شــبــان ســوی تـو مــسـتــجـاب مــی آیــد تو کـجــا و تــبــار نـاپـاکـان....!؟ تـو مــلـیـکـه ز عــالـم مـلـکــوت! تـو بـهـشـتــی چـه نـسـبـتـی داری به کویــر و به دوزخ و برهـوت؟ قرص خورشید و زمهیر سیاه...!؟ جمع ایـمـان و کـفـر ممکن نیـست هرکـــه ایــن قصـه را کنـد بــاور به خدا شیـعـه نیست مـؤمن نیست انــتــهـای عـــروج جــبــرائـــیــل اولــیــن پـــلـــۀ مــــقــــام شـــمــا کـــربــلا زنـده مــانـــده امــا، بــا خــطــبــۀ زیـنـب و کـــلام شــمــا مـثــل زیـنـب غــروب عــاشــورا داغـــــــدار بــــــرادرت بـــــودی آمــــــدی در حـــوالـــی گــــودال و کــمــک حــال مـــادرت بـودی دست سنگـیــن عـصـر عــاشــورا روی مـــاه تو را کــبـود، نــمــود آن طـرف زیـنـبــی که بـود سـپـر این طـرف تـو مـیـان آتـش و دود مـثـل زینب مـیــان بــزم شـــراب تکــیـــه گـــاه یــتــیــم اربـابــــــی کـربـلا؛ کوفـه؛ شـام؛ کرب و بـلا تـا مـدیــنـه چـو مـاه، مــی تــابــی زیـنـب و تــو؛ مـکـمــل عـشـقـیــد تو درخشـنده؛ زیـنب المـاس است ادبـــت در مـقــابـــــل خـــواهــــر در مثل، چون حسین و عباس است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
مور را رخصت تمجید سلیمان ها نیست پیشگاه کرمت عرصۀ جـولان ها نیست از کـرامات فـراوان تو خـوبـان مـاتـنـد این همه حُسن در اندیشۀ انسان ها نیست باید ادیـان پی اوصاف تو تـحـقـیق کنند گفتن از شخصیتت وسع مسلمان ها نیست عصمت از فاطمه داری که مطهّر شده ای احتیاجی پی این امر به برهان ها نیست شعر اگر بهر تو کم گفته شده خُرده مگیر سیر اوصاف تو در قدرت عَمّان ها نیست نقش تو نیست کـم از زینب کبـری بانو گرچه حک نام تو در صفحۀ اذهان ها نیست شـام زیـر لـگـد خـطـبـۀ تو جـان میـداد مثل تو هیچ کسی فـاتـح میدان ها نیست رمز عـرفان اثـر سجـدۀ پـیـشانی توست احتیاجی سر این سفره به عرفان ها نیست خواستی تا همه جـا صحبت زینب باشد مدح و مرثیه اگر از تو به دیوان ها نیست ام کـلثوم شدن زینب و زهرا شدن است حرف عشق است در آن صحبت عنوان ها نیست ازدواج تو و نـمـرود مـدیـنـه؟ هـیـهـات نخی از چادر تو قسمت شیطان ها نیست نـمـک سـفـرۀ افـطـار پــدر هـسـتـی تو لذتی بی تو در این شیر و در این نان ها نیست میشود گفت ز تو از غم و درد تو نگفت؟ مدح خوب است ولی مکفی گریان ها نیست یوسفت در عوض چاه به گـودال افـتـاد چون تو دلسوخته در یثرب و کنعان ها نیست سر و سامان تو را نیزه ای از پا انداخت خیمۀ سوخته جای سر و سامان ها نیست نـاز پـروردۀ دسـتـان پُـر از مـهـر عـلی شأن تو ناقـۀ عـریـان و بیـابان ها نیست دور تا دور تو با هـلـهـله جـمـعـیت بود بزم می طشت طلا جای پریشان ها نیست هرچه گفتم کـمی از قدر و مقـام تو نشد مور را رخصت تمجید سلیمان ها نیست
: امتیاز
|
وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
اینقـدر بگو غـریـب و مظلـوم چرا؟ از مجلس اوست شیعه محروم چرا؟ زهرا! تو مگر که چند دختـر داری؟ پـنـهـان شده نـام ام کــلـثــوم چــرا؟ ***** قاصم صرافان ***** تا بوسـۀ خـنـجـری به حـلقوم نشست بر نـیـزه، سـر امـام مـظـلـوم نشست تنها نه فـقـط میان رگ های حـسـیـن آن نیزه، به قـلب امّ كـلـثـوم نـشـست ***** قاصم صرافان ***** چـه رازی از دل پـاکـت شـنـیــدنــد؟ درون روح بـی تــابـت چـه دیـدنــد؟ کـه زیــر ســایـــۀ ا مّ الــمــصــائـب تــو را اخـت الـمـصـائب آفــریـدنــد ***** قاصم صرافان ***** آن زینب او، عـزیـز مردم شده است این فاطمه اش، ملیـکـۀ قـم شده است افسوس ! كه نام « امّ كلثوم » فـقـط مانند مـزار مـادرش، گـم شـده است ***** قاصم صرافان ***** الگوی فـرشتـگـانِ معصـوم است او بر واژۀ صبر و عشق مفهوم است او از خـطــبــۀ آتــشـیــن او پــیــدا شــد بـانـوی قــیــام، ام کــلـثــوم اسـت او ***** سید محمد میر هاشمی ***** رنـدیـم و بدرد عشق مـحـکـوم شدیم چشمیم و به طرح کـربـلا زوم شدیم هر چـنـد غــزل مـرثـیـۀ زهـرائـیــم تـک بـیـتـی نـاب ام کــلـثـوم شــدیــم ***** سید محمد میر هاشمی *****
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
از قرائن این چنین پیداست در را دیده است ما شنیدیم، او ولیکن چل نفر را دیده است قبل ضربت خـوردن مولا و شایـد قبل تر بارها در کوچه ها داغ پـدر را دیـده است آنکه عمری با حسن خون جگر را خورده بود بین تشتی عاقبت خون جگر را دیده است صبر پنهان داشت در کرب و بلا از این جهت دور از چشم همه رنج سفر را دیده است در که جای خود، پدر که جای خود، در شهر شام چل نفر که هیچ از این بیشتر را دیده است ام کـلـثـوم است یا زیـنـب نمی دانم کـدام! دور خواهر خواهری چندین نفر را دیده است بارها این شـرم بی انـدازه او را می کشد اینکه زینب پیش او داغ پسر را دیده است شرم او یک بار اما می کشد او را دو بار اینکه هم در دشت هم در تشت سر را دیده است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در بازگشت به مدینه
مدینه رو به سـوی تو دوبـاره آوردم به هـمرهـم دل پُـر از شـراره آوردم مدیـنه بـاز مکن دربه روی من زیرا ز کوی عشق غمی بی شماره آوردم مدینه سوی تو این کاروان عاشق را گـهـی پـیـاده و گـاهـی سـواره آوردم من این سفینۀ در خون نشسته را با خود ز مـوج خـیــز بـلا تـا کـنـاره آوردم مدیـنه این چمن غـنچـه های پرپر را ز زیر تیغ غم و سنگ و خاره آوردم ستاره های شب افروز من به خون خفتند کنون خـبـر ز شب بی سـتـاره آوردم پس از شکفتن لبخند خون گرفتۀ عشق خبر ز کودک و از گـاهـواره آوردم در این رسالت عظمی، تمام عالم را به پای خـطبـۀ خود بر نظاره آوردم دلم ز غارت دشمن لبالب از خون است اگـر اشـاره ای از گــوشـواره آوردم اگر ز یـوسف زهـرا نشانه می طلبی نـشـانـه پـیـرهــنـی پـاره پـاره آوردم «وفائی» ازغم و دردم اگر سخن گفتم ز صد هزار سخن یک اشاره آوردم
: امتیاز
|
بازگشت کاروان اهل بیت به مدینه
صدا در سینه ها ساکت که اینک یار مى آید ز راه شام و کوفه عابدِ خونبار مى آید غبار راه بس بنشسته بر رخسار چون ماهش به چـشـم آیـیـنـۀ ایـزد نمایى تار مى آید الا اى دردمندان مدینه با دو صد حسرت طبـیب دردمـنـدان با دل تب دار مى آید الا اى بـانـوان اهل یثرب پـیـشواز آئـید که زینب بى برادر با دل غمخوارمى آید بیا ام الـبـنـین با دیـدۀ گریـان تمـاشا کن که اردوى حسینى بى سپهسالار مى آید
: امتیاز
|
زبانحال سعید بن عبدالله حنفی خطاب به سیدالشهدا
پیـکـرم چشم انتظار تیـزی شمشیرهاست در رکابت جان سپردن افتخار شیرهاست بر زبان عشق بوده در شب قدر این سخن: پیش چشم یار مُـردن بهترین تقدیرهاست پیش از این تیر نگاهت برده جان را از تنم پس چه بهتر اینکه حالا قبله گاه تیرهاست من سپـر بودم بـرای لـحـظـۀ مـعـراج تو این نماز آخر من در خور تکـبـیـرهاست پیکر خونین؛ تبسم؛ دامن تو؛ اشک من..؛ چشم دنیا تا ابد مبهوت این تصویرهاست
: امتیاز
|
زبانحال مادر وهب بن عبدالله خطاب به پسرش
مسیح خوانده مرا؛ وقـت امتحان من است زمان، زمان رجز خواندن جوان من است از آســمــان چــهــارم مــسـیـح مـی بــارد چـقـدر مـنـتـظـر رعـدِ آسـمـان مـن اسـت به کف بگـیر سرت را برای یاری عـشق سـرت مـقـدمـۀ سـرخ داسـتـان مـن اسـت برو که پیکر مصلوب و بی سرت پـسرم در امـتـداد مـسـیـر خـدا، نـشـان من است نـمـاز آخـر خـود را اقـامـه کـن در خـون بـرو که بـدرقـهات نـغـمـه اذان مـن است اگر چـه بعـد تو صحـراسـت خـانـه ام اما دلم خوش است که زینب هم آشیان من است
: امتیاز
|
بازگشت کاروان اهل بیت به مدینه
سلام ای روضـۀ طاهـا مـدیـنـه سـلام ای جـنّـت الـزهـرا مدیـنه تـو ای هــم نـالـۀ دیــریــنــۀ دل حـکـایت کـن ز زخـم سینـۀ دل تو درد و غصه ها بسیار دیدی شـرار و قـنـفـذ و مسمار دیـدی ولی این بار سر کن قصۀ عشق بگو با ما سخن از غصۀ عشق سخن از خستگان عشق سر کن جهان را از غـم زینب خبر کن بـگـو از کــاروان خـسـتـۀ شـام ز دلهای به خون بنشسته از شام بـگـو از یـاس هـای ارغــوانــی ز اطفال نحـیـف و اسـتـخـوانـی بگو از کاروان و شور و شینش که زیـنـب آمـد اما بی حسیـنـش شـرر افـتـاد بـر جـانـت مـدیـنـه کـه سـوزانـدنـد قـرآنـت مـدیـنـه هـمانا که ز پـیـغـمـبـر بُـریـدنـد وفا را در یم خـون سر بُـریـدند به باب الـعـلـم شبها باب بـستـند هـمـانـا بر حـسـیـنـش آب بستند جـفـا آن فرقه که بر یاس کردند جـدا دست از تن عـبـاس کردند مـدیـنـه رشـتـه دین پـاره دیـدی به یاد محـسن آن گهـواره دیدی ولی گودال پُـر خـون را ندیدی در آتش قوم مجـنـون را ندیـدی ندیدی دست و پا می زد گل عشق کـنارش نـاله می زد بلبل عشـق ثـمـر از بـاغ غم می چید زینب بـلا پـشـت بـلا مـی دیـد زیـنـب امـــان از دورۀ ســرد اســـارت امـان از زیـنـب و درد اسـارت
: امتیاز
|
بازگشت کاروان اهل بیت به مدینه
زیـنـب آئـیـنـۀ جــلال خــداسـت چـشـمـۀ جـاری كـمـال خـداست ردّ پـایـش مـسـیـر عـاشوراست خطبه هایش سفیر عـاشـوراست مـثــل كــوهِ وقــار بــر گــشــتـه وه چـه بـا افــتـخـار بـر گـشـتـه غـصّـه و مـاتـم دلـش پـیـداسـت رنگ مشكی محـمـلش پـیـداست پـشـت دروازه خــواهــری آمــد خـــواهـــر بــی بـــرادری آمــد خـواهـری كه تـنـش كـبـود شده رنـگ پـیـراهـنـش كــبــود شـده نـیـمـه جـانـی كـه كـاروان آورد با خودش چند نـیـمـه جان آورد كاروانی كه شیر خـواره نداشت گوش هایی كه گوشواره نداشت گر چه خـورشید عـالـمـیـن شده چند ماهـی ست بی حـسیـن شده چند ماه است دیده اش ابری ست بـر سـرش سایـۀ بـرادر نـیـست آسـمـان بود و غـم اسیـرش كرد خـاطـرات رقـیــه پـیـرش كــرد بـهــر اُمّ الـبــنـیــن خــبــر آورد از ابــالـفـضـل یـك سـپــر آورد از حـسـیــنـش فـقـط كــفـن آورد چــنــد تـا تــكّــه پـیــرهــن آور
: امتیاز
|
لبیک به بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مداحان
دیـدیـم دوبــاره نـور عــزّت تـابـیـد فـرزنـد عـلـی نـتـرسد از هر تهـدیـد بـا فـن بــیــان و قــدرت اسـتــدلال آقـا بـه دهـان یـاوه گـویـان کـوبـیـد ******** قاسم نعمتی******** ای رهـبــر فــرزانـۀ مـا ادرکــنــی ای پـورِ عـلـیِّ مـرتـضـی ادرکـنـی جــایـش بـشـود زبـالـه دان تــاریـخ هرکس که شود خصم شما ادرکـنی ******** ناصر زارعی******** در پـیـش عـدو حرف تساهل زده اند از مکر چو خود را به تغـافل زده اند دلـبـاخـتـۀ خـصـم سـتـمـگـر شـده انـد هر چند که خود را به تجاهل زده اند ******** ناصر زارعی******** دیدید دوباره خصم پیـمان بشکست برجام که هیچ؛ عهد مردان بشکست گوئید دوباره گفـتگو بی قـدرت؟!! از جهل شماست پشت ایران بشکست ******** ناصر زارعی********
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
صـبــح شــور آفـریـن مـیــلادت لحـظه ها چون فـرشتگـان شـادند چـار تـن بـانـوی بـهـشـتــی هــم گـل فـشـانـدند و دل ز كف دادند داد فـرمــان، خـدا بـه پـیـغـمـبـر كـه: «فَـصَـلِّ لِــرَبِّـكَ وَ انـحَـر» مـثـل «حـوّا» شـمـیــم جـنّـت را «مریم» آن جا به یك اشاره گرفت بوسه بر خاك پایت «آسیـه» زد دامنت را به شوق، «ساره» گرفت جـز تـو ای مـعـنـی «كـلام الله» كـیـسـت شـایـسـتـۀ «سلام الله»؟ ای وجودی كه در كـمـال شهـود هستی ات نورِ عـالمِ غـیـب است نـام پــاك تـو بـی وضــو بُــردن نزد اصحابِ معرفت، عیب است بـا عــلـی نُـه بـهـار پــیــوسـتــی دَرِ خـواهش به روی خود بستی بـه خـدا، خــانـۀ گِــلــیــن تـو را اشـتـیـاق حـبـیـب، پُـر كرده ست عـطـر ناب « لِـیُـذهِـبَ عَـنـكُـم » بوی« امَّن یُجیب » پُر كرده ست حلقه زد گرد چهره ات چون ماه هـــالــۀ « اِنَّـــمــا یُـــریـــدُ الله » لطف سرشارت، ای عصارۀ وحی خستگان را به مهر، تسكـیـن داد تا سه شب، قوت خویش را هر شب به یـتـیـم و اسـیـر و مسكـیـن داد در شگفت از تو قـدسیـان مـاندند سـورۀ نـور و هـل اتـی خـواندند چه كسی میبَـرد گـمـان كه خـدا بـه كـنــیــز تـو رتــبــۀ كــم داد؟ فـضـه شـد مـیـهـمـان مـائــده ای كه خدا پیش از این به مریـم داد مـیتـوان بـا مـحـبـت تـو رسـیـد به رهـایـی به روشـنـی بـه امـیـد نیـمـه شب ها كه در دل محـراب ذكــر آیــات نـــور داشـــتـــه ای ای نـمـازت نـهــایـت مــعــراج! عرش را پشت سـر گـذاشتـه ای بـاغ سـجـاده غـرق عطر تو بود هـمـه آفـاق، زیـر چـتـر تـو بـود صلح سبز«حسن» كه جـاری شد چـشـمـه در چشمه از پیامت بود نـهـضـت سـرخ روز عــاشــورا شـعـلـه در شعـله از قـیـامت بود خطبه را زینب از تو چون آموخت سخـنـش ریـشـۀ سـتـم را سوخت ای دلـت در كـمـال بــی رنـگــی از هـمـه كـائـنـات، رنـگـیـن تر! بـــــود بـــــار امــــانــت از اول روی دوشت ز كـوه، سنگـین تر تــو مــنــزّه تــریــنِ زن هــایــی بـر بـلـنــدای نـــور، تــنــهــایــی بـا هـمـان دست عــافـیـت پــرور كـه پــرســتــاری پـــدر كـــردی از امـــام زمـــان خــــود، یــاری در هــیـاهــوی پـشـت در كـردی سـرمــۀ دیــده، خـاك پــایـت بــاد هــمـه هـسـتـی ام فــدایـت بــاد...
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت احـمـد از و، پـیـام جهان آفـرین گرفت یعنی: برای فاطمه، یک اربعین گرفت شکر خدا، که گـلبن احمد به گُل نشست ز انفاس دوست، باغ محمد به گُل نشست روزی که مکه، عطر پر جبرئیل داشت در سر، اَمیـن وحی، هوای خلیل داشت بهر خـدیـجـه، مـژدۀ رب جلیـل داشت صبر جمیل، وه که چه اجری جزیل داشت بر خاتم رسل، سخن از سلسبـیـل گفت بس تهنیت ز جانب حق، جبـرئیل گفت گفتا که حق، دعای تو را مستجاب کرد شـام تـو را، جـنـیـبـهکـش آفـتـاب کـرد نـامـی بـرای دخـتـر تـو انـتـخـاب کرد و آن را ز لطف، زیور و زیب کتاب کرد ز آن در نُبی خـدای تو نامید کـوثـرش تا بی وضـو کسی نـبَـرد نام اطـهـرش ای گلبُنی که یاس تو، عطر بهشت داشت سر بر خطَت مُدام، خط سرنوشت داشت مریم، کمی ز مِهر تو را در سرشت داشت کآن قدر اعتبار به دیر و کنشت داشت تو عـصـمـت خـدا و بـهـشـت محـمدی تـو مـفـتــخـر بـه امابـیــهـای احـمــدی ای اسوه محبت و، ای مظهـر عـفـاف! ای روز و شب فرشته به کوی تو در طواف ای بوده با صفـات خـدایـی در اتّصاف نامی اگر بهجاست ز سیمرغ و کوه قاف درک مقام توست که امکانپذیر نیست ورنه تو را به عالم امکان، نظیر نیست شـادابـی حـیـات، ز انـفـاس فـاطمهست دور فلَک، ز گردش دستاس فاطمهست فضه، خجل ز دست پر آماس فاطمهست از گـل لطیفتر دل حساس فـاطمهست قـلـب رسـول، شـیــفـتـۀ زنـدگـانـی اش جــان عـلـی، فـریـفـتـۀ مـهـربـانـی اش گـفـتی از او مـدیـنـه مُنوّر شود که شد از عطر ناب یاس، معطر شود که شد جاری به دهر، چشمه کوثر شود که شد میخواست حق که خصم تو اَبتر شود که شد دنیا پر از ذُراری زهـرای اطهر است والله، جــای گــفـتـن الله اکــبــر اسـت! ما شـاعران به قـافـیه پرداختـیم و بس! عمری به وَجهِ تـسمیـه پرداختیم و بس از متن، هی به حـاشیه پرداختیم و بس از تـو فـقـط به مرثیه پـرداخـتیم و بس بایـد اگـر مـعـارف نـاب تو زنـده کـرد کی میتوان به فـاطمه گفتن بسنده کرد ما بـهـرهای ز فـیـض تو اغلب نداشتیم انگـار جـز فـدک ز تو مطلب نداشتـیم آگـاهـی از مـعـارف مـذهب نـداشـتـیـم کاری به کار عـزّت مکـتـب نـداشتـیـم تـرسم از آن که کار، برادر! بَـتَر شود وز این که هست، فاطمه مظلومتر شود ایـنک که هـست امت اسـلام در خطر بحـریـن در محاصره و شـام در خطر بـیـتالـحـرام بـاز از اصنـام در خـطر حج و منا و مشعر و احـرام در خطـر چـشـم امـیـد شیـعـه به بیداری شماست زهـرا در انـتـظـار وفـاداری شـماست روزی که یاس فـاطمه تکـثـیر میشود اسـلام در زمـانــه فـراگــیــر مـیشـود عـالـم پُـر از شـمـامـۀ تکـبـیـر میشود دنـیـایـی از مـکـاشـفـه تصویر میشود آیـد نـدا که کـعـبـۀ مـقـصـود مـیرسـد از گـرد راه، مـهـدی مـوعـود میرسـد
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
كو آن كه طی كـند شب عـرفـانی تو را شـاعـر شـود حـقـیـقـت نـورانـی تـو را این رودهـا كـه هـمـسـفـر بیقـراریانـد تـحـسـیـن نـمـودهانـد خـروشـانـی تو را با صد هـزار شاخـه گـل یـاس هم بهار هـمپـای نـیـسـت عـطـر گلستـانی تو را وقـت عـبـادت آیـهای از نـور میشـوی تـا عـرش مـیبـرنـد چـراغــانـی تـو را تـسـبـیـح كـردهانـد خــدا را فـرشـتـگـان تـا دیـدهانـد جـلــوه ســبــحــانــی تـو را بـایـد فـرشـتـگـان پـی درك فـصاحـتـت از بـر كـنـنـد مـتـن سـخـنــرانـی تـو را انــدوه رنـجهـای تـو بـا آن مـسـاحـتـش پُـرچـیـن نـكـرد صـفـحـه پیـشانی تو را هجده گل از حیات جهان چـید دست تو ای بـاغهـای خـرم تـوحـیـد، مـسـت تـو این چـشمهها بدون تو آب روان نداشت این دشتها بدون تو طبع جـوان نداشت بهـتـر ز یـاسهای تو نُه چـرخ گـل ندید بهتر ز دودمان تو هـفـت آسمان نداشت ای مـهـربـانتـر از هـمۀ شهـر با عـلـی ای آن كه چون تو شهر علی مهربان نداشت نُه سال با تو چشم عـلـی روی غـم ندید نُه سال جز تو قلب عـلی همزبان نداشت نُه سال جـز تـو مـادر گـلها كـسی نبود نُه سال جز تو باغ علی باغـبـان نداشت نُه سـال سـفـرههای فـقـیـران شـهـرتـان جز با تنور بخشش این خانه نان نداشت بـانـو! مـدیـنـه عطـر شما را گرفته بود اما چرا كسی خـبـر از قـبـرتـان نداشت باشد ولـی ز خـاك بـهـار تو بـاقـی است در بـاغ یـاس عطر مـزار تو باقی است عـزم شـمـا مـبـارزه از سـر گرفـته بود تـصـمـیـم بر جـهـاد مـكـرر گـرفـته بود لشكر شد اشكهای شما در مصاف خصم وقتی شـرار فـتـنـهگـری در گـرفته بود آن روز تــیـغ خـطـبـۀ تـو آب دیـده بـود حال و هوای حمله به خیـبـر گرفته بود آن روز واژههـای شـجـاع تو در نـبـرد جان از جوان و دل ز دلاور گـرفته بود زینب كه خطبههای سراسر حماسه خواند این درس را، ز مكـتب مـادر گرفته بود ای مــادر شــلـمـچـه! امـیــد شـهــادتــم در پشت روضههای تو سنگر گرفته بود دلخـسـتـهام، طراوت كـارونم آرزوست لیـلای جان! جزیره مـجـنـونم آرزوست برداشت دست حق ز رخ شب نقاب را حـس كـرد بـاز پـنـجــرههـا آفــتــاب را بـیـدار گـشـتـهایـم و دلآشـفـتـه دشمـنان دیگر مگر به خواب بـبـیـنـند خواب را بـایـد امـیـد داشت به فـردای پُـرغـرور بایـد فـزون نـمـود در این ره شتـاب را گـفـتـا به حق تجلیِّ نـور خـمـیـنی است هر كـس كه دیـد رهبـر این انـقـلاب را فـریـاد میزنیـم در این شـور بـیكـران «عجّل علی ظهوركَ یا صاحب الزمان»
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
هـر دخـتـری که اُمّ أبـیـهـا نـمـیشـود هـر مـادری که مـادر دنـیـا نمیشـود نـور تـمـام عـالـم امکـان به روی هم یک جلوه نـور چـادر زهـرا نمیشود وقتی که اختیار دو عالم به دست اوست مـحـشـر بدون فـاطـمه بر پا نمیشود یعـنـی که بـیولایت او هـیـچ طاعتی اذن ورودِ جـنـت الاعـلـی نـمـیشـود فـردا بـه قـلـههای سـعـادت نـمیرسد هر کس دخـیل چـادر زهـرا نمیشود حـبـلالمتـیـن شیعه نخ جـانماز اوست بی او گـره ز کـار کـسی وا نمیشود میافـتـد از نگـاه پر از مهـر فـاطـمـه هـر کـس فـدائـیِ ره مـولا نـمـیشـود
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
گفتم چگـونـه از همه بـرتـر بخـوانمت آمـد نــدا حــبــیــبــۀ داور بـخـوانـمـت دیـدم رسـول؛ اُمّ أبـیـهـات خـوانده است گـفـتـم کم است دُخت پیـمـبـر بخوانمت دیـدم تـویـی هـر آیـنـه، آیـیــنـه عــلـی گفتم عجب به جاست که حیدر بخوانمت دیــدم قـیــامـت اسـت درِ خـانــۀ شـمـا گفتم رواست بـانـوی محـشر بخوانمت گفتم مفصل است سخـن، مُجـمـلش کنم جـبـریـل گـفت سـوره کـوثـر بخوانمت ای مادر حسین و حسن! مام زیـنـبـین! من هم اجازه هست که مادر بخوانمت؟
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
زبان چگـونـه گـشـایم به مـدح تو مـادر که بی وضو نتـوان خواند سورۀ کـوثـر زبـان وحـی، تو را پـارۀ تن خود خواند زبان ما چه بگوید به مـدحـتـان دیگـر؟ چـه شـاعـرانـه خـداونـد آفـریـده تـو را تو را به کوری چشمان آن «هو الأبتر» خدا به خواجۀ لولاک داده بود ای کاش هـزار مـرتـبـه دخـتـر اگر تویی دخـتـر چه عاشقانه، چه زیبـا، چه دلنشین وقتی تو را به دست خـدا مـیسـپـرد پیغـمـبر علیست دست خدا و علیست نفس نبی عـلـی قـیـام و قیامت، عـلی علی حـیـدر عـروسـی پـدر خـاک بـود و مــادر آب نـشـسـتـهانـد دو دریــا کـنـار یـکـدیـگـر شـکـوه عـاطـفـهات پیرهن به سائل داد چنان که هـمسر تو در رکـوع انگـشـتر همیشه فقر برای تو فخـر بوده و هست چنان که وصـلـۀ چـادر برای تو زیـور یـهــودیــان مـسـلــمـان نــدیــدهانـد آری از ایـن سـیـاهـی چـادر دلـیـل روشنتر حجاب، روی زمین طفـل بیپنـاهی بود تـو مــادرانـه گـرفـتـیش تـا ابـد در بَـر مـیـان کـوچـه که افـتـاد دشـمـنـت از پا در آن جـهــاد نـیـفـتـاد چـادرت از سـر کـنـون بـه تـیـرگـی ابـرهـا خـبـر برسد که زیـر سایه آن چـادر است این کشور به هوش باش و از این دست دوستی بگذر به هوش باش که از پشت میزند خنجر به این خـیـال که مرصـاد تیـغ آخر بود مـبـاد این که نـشـیـنـیـم گـوشـۀ سـنـگـر بـدا بـه من که اگـر ذوالـفـقـار بـرگـردد در آن رکـاب نـبـاشـم سـیـاهـی لـشـگـر بدا به حال من و خوش به حال آن که شدهست شهید امر به معـروف و نهی از منـکـر خدا گواه که چون فـاطـمـه نمیخـواهیم حکومتی که نباشد در آن عـلـی رهـبـر رسیده است قـصیده به بیت حسن خـتام امـیـد فــاطــمـه از راه مـیرســد آخــر
: امتیاز
|